تئوری انتخاب|شرحی بر تعارضات بین فردی و راهی برای حل این تعارضها

تئوری انتخاب|شرحی بر تعارضات بین فردی و راهی برای حل این تعارضها
تاکنون چقدر سعی داشتهاید در روابط خود خصوصاً روابط عاطفی و خانوادگی طرف مقابل را وادار کنید تا مطابق میل شما رفتار کند؟ آیا به این نتیجه رسیدهاید که تلاش بیشتر شکست را حتمیتر میکند؟ آیا به این پی بردهاید که زمانهایی که تلاش میکنید نفر مقابل را کنترل کنید مانند یک ماهی در دست است که هرچه بیشتر بفشارید با شدت بیشتری از میان دستان شما میجهد؟ چقدر پیش آمده است که به دلیل وجود ویژگیهای شخصیتی متفاوت و دیدگاههای گوناگون به مشکل جدی برخورد کنید؟ آیا تلاش برای تغییر نفر مقابل باعث شده است که نسبت به شما دلسرد شود؟
بر اساس مباحث تئوری انتخاب، یکی از عوامل مهمی که روابط به خصوص از نوع صمیمی و عاطفی را به شکست میرساند کنترلگری است و عامل دیگری که دکتر ویلیام گلسر در تئوری انتخاب به آن اشاره میکند ناهمخوانی افراد در نیازهای اساسی است.
بنابراین مقصود از این مقاله این است که به عوامل ایجاد کننده تعارض در بین افراد بپردازیم و نحوه سازگاری و کنار آمدن بهتر با یکدیگر که حل تعارض نام دارد را توضیح دهیم.
پیشنیاز مطالب
پیش از ورود به مطالب اصلی پیشنهاد میکنم ابتدا مقاله شرحی بر تصمیم گیریها و رفتارها را مطالعه کنید زیرا در این مقاله مباحثی به صورت مفصل توضیح داده شدهاند که آشنایی با آنها در درک بهتر مقاله شرحی بر تعارضات موثر است و مبحث نیازهای اساسی در مقاله معرفی شده پیشنیاز این مقاله است. برای مطالعه مقاله روی عبارت زیر کلیک کنید.
تعارضات بین فردی چگونه به وجود میآیند؟

وجود تعارض در روابط به دو دلیل استفاده از کنترل بیرونی و ناهمخوانی در نیازهای اساسی مربوط میشود که در ادامه به شرح آنها میپردازیم:
کنترل بیرونی:
کنترل بیرونی زمانی است که ما فکر میکنیم میدانیم چه چیزی برای طرف مقابل خوب است و خود را موظف میدانیم تا دیگران را به کاری که به نظرمان درست است مجبور کنیم که به نوعی از آنها مراقبت کنیم به اصطلاح باور داریم که صلاح طرف مقابل را میخواهیم و میدانیم صلاح او در چیست و معتقدیم طرف مقابل در صورت ارتکاب خطا باید تنبیه شود. در کنترل بیرونی استفاده از زور و اجبار امر متداولی است که اکثر ما در صورت عدم رفتار دیگران مطابق با میلمان به زورگویی متوسل میشویم.

یک رفتار رایج دیگر در کنترل بیرونی قهر کردن است. تمام سعی ما هنگام استفاده از کنترل بیرونی این است که محق بودن خود را نشان دهیم و حرف خود را به کرسی بنشانیم. همچنین در کنترل بیرونی بر این موضوع تأکید داریم که ما در مشکلات خود نقشی نداریم و این دیگران هستند که مقصرند و مشکل از جانب دیگران است و شدیداً در پی این هستیم که دیگران را تغییر بدیم. با این اوصاف کاملاً مشخص است که این یک رفتار ناکارآمد است که هم به کنترل کننده و هم به کنترل شونده آسیب میرساند.
کنترل کردن یکدیگر در روابط به سه شکل اتفاق میافتد:
- میخواهیم دیگری کاری را انجام دهد که خودش نمیخواهد اما مطابق میل ما است.
- فرد دیگری تلاش دارد ما را مجبور به انجام کاری کند که مطابق میل او است و ما آن را نمیخواهیم.
- ما و دیگری، هر دو سعی داریم که یکدیگر را به انجام کاری مجبور کنیم که هیچ کدام آن را دوست نداریم و نمیخواهیم.
هفت رفتار تخریبگر در کنترل بیرونی وجود دارد که استفاده از آنها روابط را به بنبست میرساند، این رفتارهای مخرب شامل:
- انتقاد یا عیب جویی کردن
- سرزنش کردن
- شکوه و شکایت کردن
- غرغر کردن
- تهدید کردن
- تنبیه کردن
- باج دهی برای کنترل کردن دیگری
در واقع میتوان نیاز به قدرت را سرچشمه رفتار کنترل بیرونی در نظر گرفت، یعنی هر چقدر این نیاز در فردی بالاتر باشد رفتار کنترل کردن در آن مشهودتر است.
بنابراین واضح است که کنترل بیرونی به این دلیل که اختیار و آزادی شخص را از بین میبرد باعث تخریب روابط میشود.
آیا میتوانید حدس بزنید که چرا وقتی ما تلاش میکنیم طرف مقابل را تحت کنترل بگیریم اوضاع بدتر میشود و نفر مقابل از ما دورتر میشود؟ در واقع شخص در برابر کنترلگری ما سعی میکند که از نیاز به آزادی خود دفاع کند چرا که هدف نیاز به آزادی ایجاد تعادل است؛ یعنی زمانی که ما سعی بر مجبور ساختن فرد مقابل به رفتار کردن طبق میل خودمان داریم نیاز به آزادی او سعی بر رهایی از این اجبار دارد و البته برعکس این امر هم صادق است.
آیا به نکته ظریف پاراگراف فوق پی بردید؟ به نظرتان وقتی فردی نیاز به قدرت بالایی دارد و طرف مقابل هم نیاز به آزادی بالایی دارد چه اتفاقی رخ میدهد؟ اینجاست که به دلیل دوم وجود تعارضات در روابط پی میبریم.
ناهمخوانی در نیازهای اساسی:

همانگونه که در مقاله شرحی بر تصمیم گیریها و رفتارها ذکر شده است، همه ما انسانها پنج نیاز اساسی تحت عنوان نیاز به بقا، نیاز به عشق و احساس تعلق، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی و نیاز به تفریح داریم که تفاوت ما تنها در شدت و ضعف این نیازها است و هرچقدر میزان یک نیاز در ما بالاتر باشد یعنی اهمیت بیشتری برای ما دارد.
گلسر بیان میکند که هر چقدر شدت نیازهای ما با فردی شباهت داشته باشد سازگاری بیشتری بین ما وجود دارد و هرچقدر اختلاف شدت نیازها بیشتر باشد ناسازگاری بین ما عمیقتر است.
از این رو تفاوت در پنج نیاز اساسی بین یک زوج را در قالب مثال توضیح میدهیم تا درک این مطلب که چگونه اختلاف در شدت نیازها مشکل ساز است آسانتر شود. این ناهخوانی نیازهای افراد در شکلهای مختلف روابط وجود دارد و روابط زوجی صرفاً جهت مثال در نظر گرفته شده است.
تفاوت در نیاز به بقا
فرضاً نیاز به بقا در شما کم است و بسیار اهل ریسک کردن هستید و تصمیم دارید به زودی یک سرمایه گذاری کلان انجام دهید ولی همسر شما ریسکپذیر نیست چون نیاز به بقا در او بیشتر است برای همین با این سرمایه گذاری مخالفت میکند و در چنین موقعیتی بین شما اختلاف و تعارض به وجود می آید.
نکته: همین موقعیت در رابطه عاطفی را میتوان در روابط کاری نیز درنظر گرفت. مثلاً شما در کسب و کار خود با کسی شریک هستید و چون نیاز به بقا در شما کم و در شریکتان زیاد است او ریسک نمیکند و با سرمایه گذاری جدید مخالفت میکند به همین دلیل با یکدیگر به مشکل برمیخورید.
تفاوت در نیاز به عشق و احساس تعلق
مثلاً نیاز به عشق در شریک عاطفی شما بالا است و دوست دارد از جانب شما عشق بسیاری دریافت کند ولی نیاز به عشق در شما کمتر است بنابراین شما در حد خودتان به او عشق میورزید و او همیشه از این گلایه دارد که شما به او توجه زیادی ندارید و بین شما درگیری شکل میگیرد.
تفاوت در نیاز به قدرت
برای مثال نیاز به قدرت در شما بالاتر از همسرتان است و به پیشرفت شغلی بسیار اهمیت میدهید و بیشترین وقت خود را صرف کار کردن میکنید و کنار آمدن با این موضوع برای همسرتان سخت است.
تفاوت در نیاز به آزادی
برای نمونه نیاز به آزادی در همسرتان بیشتر است و دوست دارد وقت بیشتری را با دوستانش بگذراند ولی شما مخالف این موضوع هستید و آزادی و اختیار زیادی به او نمیدهید.
نکته: سوالی که در قسمت قبلی مطرح شد را به یاد دارید؟ منظوراین سوال است که: اگر نیاز به قدرت در یک نفر بالا باشد و نیاز به آزادی هم در نفر مقابل بالا باشد چه اتفاقی رخ میدهد؟ میتوان در قالب همین مثالی که ذکر شده است به آن پاسخ داد. فرضاً نیاز به آزادی در همسر شما بالا است و میخواهد اختیار عمل داشته باشد و با دوستان خود به مسافرت برود ولی نیاز به قدرت هم در شما بالا است و شما خصلت کنترلگری دارید و نمیتوانید اختیار عمل زیادی به او بدهید از این رو بین شما تعارض شکل میگیرد.
تفاوت در نیاز به تفریح
به عنوان مثال نیاز به تفریح در شما بالاتر از همسرتان است و بسیار اهل ماجراجویی و هیجان هستید ولی همسرتان نیاز به تفریح کمتری دارد و تمایل چندانی به همراهی شما در این امور ندارد و اختلاف شما از این نقطه آغاز میشود.
چگونه میتوان تعارضات بین فردی را حل کرد؟

کنترل درونی
کنترل درونی در جهت مخالف کنترل بیرونی قرار دارد و به جای این که یک رفتار آسیبرسان باشد یک رفتار موثر است و هدف آن این است که امکان کنار آمدن بهتر با دیگران را برای ما فراهم کند.
در کنترل درونی این اصل تئوری انتخاب در جریان است که تنها فردی که میتوانیم رفتار آن را کنترل کنیم خودمان هستیم پس این باور رایج در کنترل بیرونی که میگوید من صلاح دیگران را میخواهم پس آنها را به کاری که دوست ندارند مجبور میکنم از اساس باطل است. این اصل کنترل درونی به این مفهوم است که پیوسته به این بیندیشیم که چگونه میتوانیم کاری کنیم که رابطه خود را بهبود دهیم نه این که سعی کنیم دیگری را تغییر دهیم.

کنترل درونی این ذهنیت را به ما میدهد که ما همواره قبل از انجام کاری این سوال را از خود بپرسیم که آیا کاری که هم اکنون میخواهم انجام دهم من را به اطرافیانم نزدیکتر میکند یا ما را از هم دورتر میکند؟
در کنترل بیرونی هفت رفتار مخرب وجود داشت که به نابودی روابط منجر میشد و در کنترل درونی هفت رفتار سازنده وجود دارد که روابط را بهبود میبخشد، بنابراین برای حل تعارضاتی که در روابط وجود دارد ضروری است که رفتارهای سازنده جایگزین رفتارهای مخرب شوند.
هفت رفتار سازنده عبارتند از:
- گوش کردن
- حمایت کردن
- تشویق کردن
- احترام گذاشتن
- اعتماد کردن
- پذیرش فرد همانگونه که هست
- گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
مورد هفتم یعنی گفتگو درمورد اختلافات اهمیت تکنیک دایره حل تعارض تئوری انتخاب را نشان میدهد که در ادامه به آن میپردازیم.
دایره حل اختلاف

باید یک دایره فرضی را در نظر بگیرید که مکانی برای صحبت کردن درمورد اختلافات است. درواقع باید شما، نفر مقابل و رابطه وارد این دایره بشوید و به صورت رو در رو به مذاکره بپردازید.
این تکنیک نیازمند رعایت چند نکته است:
- هر دو نفر شما باید در درون دایره فرضی باشد، یعنی بدون وجود طرف مقابل و بدون نظر موافق او این مذاکره صورت نمیگیرد.
- اصل کنترل درونی مبنی بر این که ما تنها میتوانیم رفتار خود را کنترل کنیم باید رعایت شود، این بدین معنا است که هیچ یک نمیتوانید به زورگویی متوسل شوید و طرف مقابل را به کاری که تمایل ندارد مجبور کنید وگرنه فردی که به آن زور گفته میشود از دایره بیرون میافتد یا خودش خارج میشود.
- رابطهای که بین شما وجود دارد بر خواستههای فردی هر کدام از شما ارجحیت دارد.
- یک نفر درمورد اختلاف موجود صحبت میکند و دیگری گوش میدهد تا با صحبت کردن توافق بر سر موضوع صورت گیرد.
- هر کدام از شما به دیگری میگویید که حاضرید برای حفظ رابطه چه کاری انجام دهید.
- توافق صورت گرفته معمولاً باید به شکلی باشد که به نیازها و خواستههای هر دو نفر توجه شود و هر دوی شما احساس رضایت داشته باشید.
- اگر نتیجهای حاصل نشد و مذاکره به سمت جر و بحث سوق پیدا کرد باید از دایره خارج شوید و زمان دیگری را لحاظ کنید.
دیدگاهتان را بنویسید